۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۴

چسان گردد تهی از عقد گوهر سینه دریا؟
که هر موج خطر قفلی است بر گنجینه دریا

ندارد تربیت تأثیر در دلهای ظلمانی
که عنبر را نسازد پخته جوش سینه دریا

تپیدن گوهرم را قطره سیماب می سازد
چو می افتم به فکر صحبت دیرینه دریا

به وصل گوهر شهوار آسان نیست پیوستن
که هر گرداب باشد مهر بر گنجینه دریا

دل پر خون مرا آزاد کرد از قید خودبینی
که شوید عکس را از چهره ها آیینه دریا

میندیش از غبار معصیت با رحمت یزدان
که گردد صاف سیلی از سینه بی کینه دریا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.