۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۵

مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را
که سنگ کم نمی باشد ترازوی قیامت را

ازان پیوسته دارم بر جگر دندان نومیدی
که کافی نیست پشت دست من زخم ندامت را

چو خورشیدست پیدا راز عشق از سینه عاشق
نباشد نامه پیچیده، صحرای قیامت را

در آن گلشن که عمر باغبان از گل بود کمتر
زهی غافل که ریزد بر زمین رنگ اقامت را

نشان عشق را بگذار چون آتش به حال خود
که رسوایی شود از پوشش افزون این علامت را

کمان می کرد طوق قمریان را قد چون تیرش
اگر می دید سرو بوستان آن سرو قامت را

به نخل بارور سنگ از در و دیوار می بارد
اگر اهل دلی، آماده شو صائب ملامت را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.