۲۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۶

گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا
سخن بی پرده می گویند باگوش گران اینجا

سبکروحانه خود را بر دم تیغ شهادت زن
به کوری خرج خواهی کرد تا کی نقدجان اینجا؟

ز بخت سبز بیزارند، حیران گشتگان تو
نمی گیرد به خود عکس چمن آب روان اینجا

به خون عاجزان چرخ سیه دل تشنه تر باشد
سر شبنم کند خورشید تابان بر سنان اینجا

که می آید برون از عهده دریای شکر او؟
چه سازد گر نگردد آب، شمشیر زبان اینجا؟

ز صحرای تعلق چون کسی سالم برون آید؟
زمین گیرست از تر دامنی ریگ روان اینجا

به ناکامی سرآور تا به کام دل رسی صائب
نراند هر که کام از خود، نگردد کامران اینجا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.