۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۲

بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما
خضر را شمشیر زهرآلود می دانیم ما

هستی مطلق بود از خودنمایی بی نیاز
هر چه آید در نظر نابود می دانیم ما

نیست ما را وحشتی از برگریزان حواس
این زیان ها را سراسر سود می دانیم ما

بار منت برنمی تابد دل آزادگان
ترک احسان را ز مردم جو می دانیم ما

آفتاب و ماه را با آن ضیا و روشنی
دیده های شیر خشم آلود می دانیم ما

حق به دست ماست گر چشم از جهان پوشیده ایم
آسمان را خانه پردود می دانیم ما

شورش محمود، عالم را اگر بر هم زند
از ایاز عاقبت محمود می دانیم ما

با دل بی آرزوی خویش می بازیم عشق
رتبه این آتش بی دود می دانیم ما

برنمی دارد رعونت خاطر آزادگان
سرو را شمشیر زهرآلود می دانیم ما

حلقه در از درون خانه باشد بی خبر
دیده های باز را مسدود می دانیم ما

دعوی هستی درین میدان دلیل نیستی است
هر که فانی می شود موجود می دانیم ما

در شبستان رضا تیغ زبان شکوه نیست
شمع ناحق کشته را خشنود می دانیم ما

در دل هر کس که صائب آه دردآلود نیست
بی تکلف، مجمر بی عود می دانیم ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.