۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۳

راز دل ها را ز لوح سینه می یابیم ما
آب و رنگ گوهر از گنجینه می یابیم ما

عینک بینایی ما دوربین افتاده است
فیض شنبه از شب آدینه می یابیم ما

آنچه از پیر طریقت کشف نتواند شدن
در خرابات از می دیرینه می یابیم ما

شب به چشم ما نسازد روز روشن را سیاه
فیض صبح از سینه بی کینه می یابیم ما

نیست بر دست سبوی باده چشم ما چو جام
نشأه صهبا ز جوش سینه می یابیم ما

قسمت شاهان نمی گردد ز الوان نعم
آنچه از نان جو و کشکینه می یابیم ما

درنیابند از سمور و قاقم و سنجاب، خلق
گرمیی کز خرقه پشمینه می یابیم ما

می زداید زنگ از دل جلوه گاه یار هم
لذت دیدار از آیینه می یابیم ما

هرچه هر کس را بود در دل نهان، چون آینه
صائب از فیض صفای سینه می یابیم ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.