۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۷

می کند پامال، تن آخر دل آسوده را
می شود دامن کفن این پای خواب آلوده را

جز پشیمانی ندارد حاصلی طول امل
چند پیمایی مکرر این ره پیموده را؟

آن که دارد آرزوی راه بی پایان عشق
کاش می دید این دل و دست و قدم فرسوده را

می کشد در حلقه فرمان به اندک فرصتی
گوشمال آسمان، گوش سخن نشنوده را

از دل شب می کند در یوزه روز سیاه
دید تا ماه تمام آن روی مشک اندوده را

دل چو غافل شد ز حق، فرمان پذیر تن شود
می برد هر جا که خواهد اسب، خواب آلوده را

کی برابر می کنم صائب به ماه و آفتاب؟
چهره بر آستان خاکساری سوده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.