۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۰

جا به عرش دوش خود دادم سبوی باده را
فرش کردم در ره می دامن سجاده را

چون سبو تا هست نم از زندگی در پیکرت
دستگیری کن می آشامان عاشق باده را

این سخن را سرو می گوید به آواز بلند
جامه از پیکر بروید مردم آزاده را

روز و شب از صافی خاطر کدورت می کشم
ما چه می کردیم چون آیینه لوح ساده را؟

نقطه قاف قناعت دانه من گشته است
بال عنقا بادزن زیبد من افتاده را

زهد و مستی را به هم پیوند جانی داده ام
بسته ام بر دامن خم دامن سجاده را

صائب آن ابرو کمان رو بر هدف افکند تیر
دیگر از بهر چه داری سینه بگشاده را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.