۲۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲

ناتوانی از اجابت نیست مانع آه را
می رساند پیچ و خم آخر به منزل راه را

می شوند از خاکساری زیردستان سربلند
جامه کوتاه، رعنا می کند کوتاه را

ترک غفلت کن که بیداری درین ظلمت سرا
مد عمر جاودان سازد شب کوتاه را

از کدو بوی شراب آید به دشواری برون
از سر بی مغز نتوان برد حب جاه را

هر قدر ابر بهاری در کرم طوفان کند
نیست ممکن از تهی چشمی برآرد چاه را

با تن خاکی امید جذبه سودایی است خام
کهربا با دانه نتواند ربودن کاه را

طایر یک بال نتواند فلک پرواز شد
بی حضور دل مبر زنهار نام الله را

پای سرعت در ره هموار می آید به سنگ
نرم رویی آورد بیرون ز سختی راه را

حسن را از خط مشکین نیست بر خاطر غبار
توتیای چشم باشد گرد لشکر شاه را

برندارد وقت خط چشم از عذار گلرخان
هر که در ابر تنک دیده است سیر ماه را

شرم نتواند حصاری کرد حسن شوخ را
هاله از پرتوفشانی نیست مانع ماه را

مرغ زیرک در قفس صائب دل خود می خورد
بیش باشد وحشت از دنیا دل آگاه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.