۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۱

دردمندی سر به گردون می رساند آه را
می فزاید پیچ و تاب این رشته کوتاه را

قطع صحرای عدم را عمر جاویدان کم است
من به جان بی نفس چون طی کنم این راه را؟

در به روی طالب حق می شود از ذکر باز
نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را

باعث افزایش روشن ضمیران کاهش است
کز شکست خویش باشد مومیایی ماه را

می شود چشم من حیران هم از دیدار سیر
از تهی چشمی اگر یوسف برآرد چاه را

پیش ازین صائب دلم در قید حب جاه بود
ریشه کن کرد از دل من عشق، حب جاه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.