۲۶۵ بار خوانده شده
ما مینَرَویم ای جان، زین خانه دِگَر جایی
یا رَب چه خوش است این جا، هر لحظه تماشایی
هر گوشه یکی باغی، هر کُنجْیکی لاغی
بیوَلوَلهٔ زاغی، بیگُرگِ جِگَرخایی
اَفکَند خَبَر دشمن، در شهرْ اَراجیفی
کو عَزمِ سَفَر دارد، از بیمِ تقاضایی
از رَشکْ هَمیگوید وَاللّهْ که دروغ است آن
بیجان کِه رَوَد جایی؟ بیسَر کِه نَهَد پایی؟
من زیرِ فَلَک چون او، ماهی زِ کجا یابَم؟
او هر طَرَفییابَد، شوریده و شَیدایی
مَهْ گِردِ دَرَت گَردد، زیرا که کجا یابَد
چو چَشمِ تو خَمّاری، چون رویِ تو صَحرایی؟
این عشق، اگر چه او پاک است زِ هر صورت
در عشقْ پدید آید هر یوسُفِ زیبایی
بیعشق نه یوسُف را اِخْوانْ چو سگی دیدند؟
وَزْ عشقْ پدر دیدش زیبا و مُطَرّایی
گَر نامِ سَفَر گویم، بِشْکَن تو دَهانَم را
دوزخ کِه رَوَد آخِر، از جَنَّتِ مَاوایی؟
من بیسَر و پا گشتم، خوش غَرقهٔ این دریا
بیپایْ هَمیگردم چون کَشتیِ دریایی
از در اگَرَم رانی، آیم ز رَهِ روزَن
چون ذَرّه به زیر آیَم در رَقص زِ بالایی
چون ذَرّه رَسَن سازم از نور و رَسَن بازم
در روزَنِ این خانه، در گَردشِ سودایی
بِنْشین، که دَرین مَجْلِس، لاغَر نَشَود عیسی
بَرگو، که دَرین دولت، تیره نشود رایی
بَربَند دَهان، بَرگو در گُنبَد سِرِّ خود
تا ناله در آن گُنبَد یابی تو مُثَنّایی
شَمسُ الْحَقِ تبریزی، از لُطفِ صِفاتِ خود
از حَرفْ هَمیگردد این نُکته مُصَفّایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یا رَب چه خوش است این جا، هر لحظه تماشایی
هر گوشه یکی باغی، هر کُنجْیکی لاغی
بیوَلوَلهٔ زاغی، بیگُرگِ جِگَرخایی
اَفکَند خَبَر دشمن، در شهرْ اَراجیفی
کو عَزمِ سَفَر دارد، از بیمِ تقاضایی
از رَشکْ هَمیگوید وَاللّهْ که دروغ است آن
بیجان کِه رَوَد جایی؟ بیسَر کِه نَهَد پایی؟
من زیرِ فَلَک چون او، ماهی زِ کجا یابَم؟
او هر طَرَفییابَد، شوریده و شَیدایی
مَهْ گِردِ دَرَت گَردد، زیرا که کجا یابَد
چو چَشمِ تو خَمّاری، چون رویِ تو صَحرایی؟
این عشق، اگر چه او پاک است زِ هر صورت
در عشقْ پدید آید هر یوسُفِ زیبایی
بیعشق نه یوسُف را اِخْوانْ چو سگی دیدند؟
وَزْ عشقْ پدر دیدش زیبا و مُطَرّایی
گَر نامِ سَفَر گویم، بِشْکَن تو دَهانَم را
دوزخ کِه رَوَد آخِر، از جَنَّتِ مَاوایی؟
من بیسَر و پا گشتم، خوش غَرقهٔ این دریا
بیپایْ هَمیگردم چون کَشتیِ دریایی
از در اگَرَم رانی، آیم ز رَهِ روزَن
چون ذَرّه به زیر آیَم در رَقص زِ بالایی
چون ذَرّه رَسَن سازم از نور و رَسَن بازم
در روزَنِ این خانه، در گَردشِ سودایی
بِنْشین، که دَرین مَجْلِس، لاغَر نَشَود عیسی
بَرگو، که دَرین دولت، تیره نشود رایی
بَربَند دَهان، بَرگو در گُنبَد سِرِّ خود
تا ناله در آن گُنبَد یابی تو مُثَنّایی
شَمسُ الْحَقِ تبریزی، از لُطفِ صِفاتِ خود
از حَرفْ هَمیگردد این نُکته مُصَفّایی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.