۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۶

نیست دلگیری ز دنیا بنده تسلیم را
آتش نمرود گلزارست ابراهیم را

در دل دریا به ساحل می تواند پشت داد
هر که گیرد وقت طوفان دامن تسلیم را

گر کنی دل را چو سرو آزاد از فکر بهشت
زیر پای خویش بینی کوثر و تسنیم را

کشتی طوفانی از ساحل ندارد شکوه ای
نیست دلگیری ز ملک فقر ابراهیم را

گر به امر حق ترا اعضا شود فرمان پذیر
به که چون شاهان کنی تسخیر هفت اقلیم را

وای بر کوتاه بینانی که می دانند حق
با هزاران خط باطل، صفحه تقویم را

نیست صائب سرو را فکر خزان و نوبهار
در دل آزاده ره نبود امید و بیم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.