۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۵

کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را
دیده ام در عین ناکامی جمال کام را

انتقام هرزه گویان را به خاموشی گذار
تیغ می گوید جواب مرغ بی هنگام را

کام خود شیرین اگر خواهی، به کام خلق باش
تلخ باشد کام دایم مردم ناکام را

نقش موم و شعله هرگز راست ننشیند به هم
روی از فولاد باید سیلی ایام را

لعل سیرابش زکات بوسه بیرون می کند
کیست تا آرد به یادش صائب گمنام را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.