۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵

ننگ کفر من به فریاد آورد ناقوس را
می کشد ایمان من در خون، لب افسوس را

از هوای نفس ظلمانی است سیر و دور خلق
دود می آرد به جنبش صورت فانوس را

عیب خود دیدن مرا ز اهل هنر ممتاز کرد
منفعت از پا زیاد از پر بود طاوس را

خوف ما ز اعمال ناشایست خود باشد که نیست
نامه قتلی به جز مکتوب خود، جاسوس را

عالم معقول صائب روی بنماید ترا
گر توانی ترک کردن عالم محسوس را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.