۴۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۰۱

ای بر سَرِ هر سنگی، از لَعْلِ لَبَت نوری
وَزْ شورشِ زُلفِ تو، در هر طَرَفی سوری

در حُسنِ بهشتِ تو، در زیرِ درختانَت
هر سویْ یکی ساقی، هر سویْ یکی حوری

از عشقِ شرابِ تو، هر سویْ یکی جانی
مَحْبوسِیکی خُنْبی، چون شیرهٔ انگوری

هر صُبحْ زِ عشقِ تو، این عقلْ شود شَیدا
بر بامْ دِماغ آید، بِنْوازد طُنْبوری

ای شادیِ آن شهری، کِش عشق بُود سُلطان
هر کویْ بُوَد بَزمی، هر خانه بُوَد سوری

بُگْذشتم بر دیری، پیش آمد قِسّیسی
می زَد به دَرِ وَحدت، از عشقِ تو ناقوری

اِدْریس شُد از دَرسَش، هر جا که بُد اِبْلیسی
در صُحبَتِ آن کافر، شب گشته چون کافوری

گفتم زِ کِه داری این؟ گفتا زِ یکی شاهی
هم عاشق و معشوقی، هم ناصر و مَنصوری

یک شاهِ شِکَرریزی، شَمسُ الْحَقِ تبریزی
جانْ پَروَرِ هر خویشی، شور و شَرِ هر دوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.