۲۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰

جنت در بسته سازد مهر خاموشی ترا
چهره زرین می کند چون به، نمدپوشی ترا

حلقه ی ذکر خدا گردد لب خاموش تو
گر شود توفیق از مردم فراموشی ترا

خانه داری، در گذار سیل لنگر کردن است
می شود حصن سلامت، خانه بر دوشی ترا

هوشمندی می برد بیرون ترا از آب و گل
می نماید صورت دیوار، بیهوشی ترا

گوش اگر داری درین بستانسرا هر غنچه ای
می کند با صد زبان تلقین خاموشی ترا

غافلی چون رشته کز سیمین بران روزگار
رنج باریک است حاصل از هم آغوشی ترا

خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی
می گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا

آنچنان کز خار آتش را فزاید سرکشی
بیش شد رعنایی نفس از خشن پوشی ترا

هوشیاری زنگ غفلت می برد صائب ز دل
دل سیه چون لاله می گردد ز می نوشی ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.