۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶

تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا
خواب سنگین شد فسانی تیغ مژگان ترا

این لطافت نیست هرگز میوه فردوس را
می توان خوردن به لب سیب زنخدان ترا

حلقه ها در گوش سرو از طوق قمری می کشد
گر به گلشن ره فتد سرو خرامان ترا

دیده شبنم که در پیراهن گل محرم است
حلقه بیرون در باشد گلستان ترا

چون نباشم چشم بر راه نسیم التفات؟
من که پروردم به آب چشم، ریحان ترا

قدر من این بس که چون ابر بهار از آب چشم
تازه دارم خار دیوار گلستان ترا

گر چه افکار تو صائب سر به سر سنجیده است
این غزل مشهور خواهد کرد دیوان ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.