۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲

آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا

آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا

نیست غیر از رشته ی طول امل چون عنکبوت
آنچه از ما بر در و دیوار می ماند به جا

کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا

رنگ و بوی عاریت پا در رکاب رحلت است
خارخاری در دل از گلزار می ماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست
پیش از این سیلاب، کی دیوار می ماند به جا؟

غافل است آن کز حیات رفته می جوید اثر
نقش پا، کی زان سبک رفتار می ماند به جا

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش، کاز او آثار می ماند به جا

زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می ماند به جا

نیست از کردار، ما بی حاصلان را بهره ای
چون قلم از ما همین گفتار می ماند به جا

ظالمان را مهلت از مظلوم چرخ افزون دهد
بیشتر از مور اینجا مار می ماند به جا

سینه ناصاف در میخانه نتوان یافتن
نیست هر جا صیقلی، زنگار می ماند به جا

می کشد حرف از لب ساغر می پرزور عشق
در دل عاشق کجا اسرار می ماند به جا

عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار می ماند به جا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.