۲۵۷ بار خوانده شده

باد خزان (در افشاری)

باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد

ناله‌، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من -‌ مشعله در جهان زد

خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مه‌لقا را

فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را

کشور خراب‌، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری

وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در مرگ پروانه (خواننده)
گوهر بعدی:غزل ضربی (در دستگاه همایون)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.