۵۰۸ بار خوانده شده
تا سحر از پشت دیوار شب،
این دیوار ظلمتپوش
دم به دم پیغام سرخ مرگ
می رسد برگوش.
من به خود می پیچم از پژواک این پیغام
من به دل می لرزم از سرمای این سرسام
من فرو می ریزم از هم.
می شکافد قلب شب را نعرة رگبار
می جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد
وز پی آن نالههای درد
می پچید میان کوچههای سرد
زیر این آوار
تا ببینم آسمان، هستی، خدا
خوابند یا بیدار
چشم میدوزم به این دیوار
این دیوار ظلمتپوش
وز هجوم درد
میروم از هوش
آه! آنجا:
هر گلوله میشود روشن
یک ستاره می شود خاموش!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این دیوار ظلمتپوش
دم به دم پیغام سرخ مرگ
می رسد برگوش.
من به خود می پیچم از پژواک این پیغام
من به دل می لرزم از سرمای این سرسام
من فرو می ریزم از هم.
می شکافد قلب شب را نعرة رگبار
می جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد
وز پی آن نالههای درد
می پچید میان کوچههای سرد
زیر این آوار
تا ببینم آسمان، هستی، خدا
خوابند یا بیدار
چشم میدوزم به این دیوار
این دیوار ظلمتپوش
وز هجوم درد
میروم از هوش
آه! آنجا:
هر گلوله میشود روشن
یک ستاره می شود خاموش!
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:با کاروان صبح
گوهر بعدی:یک آسمان پرنده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.