۸۷۲ بار خوانده شده

بر صلیب

بر صلیبم،
میخکوب!
خون چکد از پیکرم، محکوم باورهای خویش.
بوده‌ام دیروز هم آگاه، از فردای خویش.

مهرورزی کم گناهی نیست! می‌دانم،
سزاوارم، رواست.

آنچه بر من می‌رسد، زین ناسزاتر هم سزاست
در گذرگاهی که زور و دشمنی فرمانرواست.

مهرورزی کم گناهی نیست!
کم گناهی نیست عمری، عشق را،
چون برترین اعجاز، باور داشتن.

پرچم این آرمان پاک را
در جهان افراشتن.
پاسخ آن، این زمان:
تن فرو آویخته!
با نای بی آوای خویش!

ساقة نیلوفری رویید در مرداب زهر!
ای همه گلهای عطر آگین رنگین!
این جسارت را ببخشایید بر او،
این جسارت را ببخشایید!

جرم نابخشودنی این است:
«ننشستی چرا بر جای خویش؟»

جای من بالای این دار است با این تاج خار!
در گذرگاه شما،
این تاج، تاج افتخار.
جای من، تا ساعتی دیگر، ازین دنیا جداست،
جای من دور از تباهی‌های دنیای شماست؛
ای همه رقصان
درون قصر باورهای خویش!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رخش سپید خورشید
گوهر بعدی:کو... کو...؟
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.