۴۷۵ بار خوانده شده

ناخدا

تخته پاره های کشتی شکسته ای
در میان لای و گل نشسته بود
شعله های بی امان آفتاب
راهِ هر نگاه را
تا کرانه بسته بود.
ما میان زورقی، به روی آب
*

ناگهان پرنده ای
از میان تخته پاره ها، به آسمان پرید
خطّ جیغ جانخراش خویش را
در فضا کشید:
ــ ناخدا کجاست؟
*

شاید این پرنده،
روحِ ناامید یک غریق بود؛
در کشاکشی میان مرگ و زندگی،
در کمند پیچ و تاب ها؟

شاید این صدا، همیشه جاری است
در تلاطمِ عظیم آب ها!
*

سال ها و سال هاست،
بازتابِ« ناخدا کجاست؟»
در میان تخته پاره های هستی من است.
مثل این که روح من،
با همان پرنده همنواست!
زانکه این غریق نیز
همچنان به جستجوی ناخداست. 
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:از بالای بام
گوهر بعدی:چه اتفاقی باید بیفتد؟
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.