۱۶۵۹ بار خوانده شده

قطره، باران،دریا

از درخت شاخه در آفاق ابر، برگ های ترد باران ریخته!
بوی لطف بیشه زاران بهشت، با هوای صبحدم آمیخته!

نرم و چابک، روح آب، می کند پرواز همراه نسیم.
نغمه پردازان باران می زنند، گرم و شیرین هر زمان چنگی به سیم!

سیم هر ساز از ثریا تا زمین. خیزد از هر پرده آوازی حزین.
هر که با آواز این ساز آشنا، می کند در جویبار جان شنا!

دلربای آب شاد و شرمناک
عشق بازی می کند با جان خاک!

خاکِ خشکِ تشنه دریا پرست
زیر بازی های باران مستِ مست!

این رَوَد از هوش و آن آید به هوش،
شاخه دست افشان و ریشه باده نوش،

می شکافد دانه، می بالد درخت،
می درخشد غنچه همچون روی بخت!

باغ ها سرشار از لبخندشان، دشت ها سرسبز از پیوندشان،
چشمه و باغ و چمن فرزندشان!

با تب تنهایی جانکاه خویش،
زیر باران می سپارم راه خویش.

شرمسار از مهربانی های او،
می روم همراه باران کو به کو.

چیست این باران که دلخواه من است؟
زیر چتر او روانم روشن است.

چشم دل وا می کنم
قصه ی یک قطره ی باران را تماشا می کنم:

در فضا، همچو من در چاه تنهایی رها،
می زند در موج حیرت دست و پا، خود نمی داند که می افتد کجا!

در زمین
همزبانانی ظریف و نازنین،

می دهند از مهربانی جا به هم،
تا بپیوندند چون دریا به هم!

قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پیوست جان ها، بی غم اند.

هر حبابی، دیده ای در جستجوست،
چون رسد هر قطره گوید: ــ " دوست! دوست ..."

می کنند از عشق هم قالب تهی
ای خوشا با مهرورزان همرهی!

با تب تنهایی جانکاه خویش،
زیر باران می سپارم راه خویش.

سیل غم در سینه غوغا می کند،
قطره ی دل میل دریا می کند،

قطره ی تنها کجا، دریا کجا،
دور ماندم از رفیقان تا کجا!

همدلی کو؟ تا شوم همراه او،
سر نهم هر جا که خاطرخواه او!

شاید از این تیرگی ها بگذریم
ره به سوی روشنایی ها بریم

می روم شاید کسی پیدا شود،
بی تو کی این قطره ی دل، دریا شود؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:ما، همان جمع پراکنده...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.