۷۰۱ بار خوانده شده

دو قطره، پنهانی

شکست و ریخت به خاک و به باد داد مرا
چنانکه گویی هرگز کسی نزاد مرا
*
مرا به خاک سپردند و آمدند و گذشت.
تکان نخورد درین بی کرانه آب از آب
ستاره می تابید.
بنفشه می خندید.
زمین به گرد سر آفتاب می گردید!
همان طلوع و غروب و
همان خزان و بهار
همان هیاهو
جاری به کوچه و بازار
همان تکاپو،
آن گیر و دار،
آن تکرار
همان زمانه
که هرگز نخواست شاد مرا!
*
نه مهر گفت و نه ماه
نه شب،نه روز،
که این رهگذر که بود و چه شد؟
نه هیچ دوست،
که این همسفر چه گفت و چه خواست
ندید، یک تن ازین همرهان و همسفران
که این گسسته!
غباری به چنگ باد هوا است!
تو ای سپرده دلم را به دست ویرانی!
همین تویی تو که ــ شاید ــ
دو قطره، پنهانی
ــ شبی که با تو درافتد غم پشیمانی ــ
سرشک تلخی در مرگ من می افشانی!
تویی
همین تو،
که می آوری به یادمرا.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شکسته
گوهر بعدی:توضیحات
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.