۹۷۸ بار خوانده شده

مسخ

گل بود و می شکفت بر امواج آب، ماه
می بود و مستی آور،
مثل شراب، ماه
شب های لاجوردی،
بر پرنیان ابر
همراه لای لای خموش ستاره ها
می شد چراغ رهگذر دشت خواب، ماه
*
روزی پرنده ای
با بال آهنین و نفس های آتشین
برخاست از زمین
آورد بالهای گران را به اهتزاز
چرخید بر فراز
پرواز کرد تا لب ایوان آفتاب
آمد به زیر سایه بال عقاب، ماه
*
اینک، زنی است آنجا،
عریان و اشکبار ــ
غارت شده،
به بستر ِآشفته،
شرمسار
غمگین نشسته،
خسته و خرد و خراب، ماه
*
داوودیِ درشتِ سپیدِ هزار پر
سر بر نمی کند به سلام ستاره ها
برگرد خویش هاله ای از آه بسته است
تا روی خود نهان کند از آفتاب، ماه
*
از قعر این غبار
من بانگ می زنم:
ــ کای شبچراغِ مهر
ما با سیاهکاری شب، خو نمی کنیم!
مسپارمان به ظلمت جاوید
هرگز زمین مباد،
از دولت نگاه تو، نومید
نوری به ما ببخش!
بر ما دوباره از سر رحمت،
بتاب! ماه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:زمزمه ای در بهار
گوهر بعدی:غزلی شکسته برای ماه غمگین نشسته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.