۲۱۱۶۲ بار خوانده شده

آخرین جرعه این جام

همه می پرسند
چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد
اینگونه به ژرفای خیال

چیست در خلوت خاموش کبوترها
چیست در کوشش بی حاصل موج
چیست در خنده جام
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
نه به این آتش سوزنده که
لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم

من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
بغض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را میشنوم
می بینم

من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها
تو بخند
اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر تو ببند تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش 
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سوغات یاد
گوهر بعدی:از کوه با کوه
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۱/۳/۱۶ ۱۰:۵۰

عاااااااااالی .من همه وقت،همه جا،من به هرحال که باشم به او می اندیشم

ناشناس
۱۴۰۱/۱/۲۹ ۱۱:۰۷

وای چه شعر زیبایی، لذت بردم

حلما
۱۳۹۹/۱۱/۱۵ ۲۱:۰۴

بسیار عالی و خاطره انگیز

وحید ملتی
۱۳۹۹/۱۱/۳ ۱۶:۱۴

ممنون از یادآوری این شعر بسیار بسیار زیبا، از فریدون مشیری عاشق، و نازنین!
با اجازه، من این شعر عاشقانه را برای عشق خودم فرستادم؛ امیدوارم همه ‌کسانی که عشقی در سینه دارند،، به حق این شعر، بزودی به عشق شان برسند!