۱۴۲۳ بار خوانده شده

فقیر

ای بینوا ، که فقر تو ، تنها گناه توست!
در گوشه ای بمیر! که این راه، راه توست

این گونه گداخته ، جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره، دشمن حال تباه توست

در کوچه های یخ زده، بیمار و دربدر
جان می دهی و مرگ تو تنها پناه توست

باور مکن که در دل شان می کند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه توست

اینجا لباس فاخر و پول کلان بیار
تا بنگری که چشم همه عذرخواه توست

در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه توست!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دشت
گوهر بعدی:شکوفه ای بر شراب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.