۲۵۱۳ بار خوانده شده

ای امید نا امیدی ‌های من

برتن خورشید می‌پیچد به ناز، چادر نیلوفری رنگ غروب.
تک‌‌ درختی خشک در پهنای دشت، تشنه می ‌ماند در این تنگ غروب.

از کبود آسمان‌ها روشنی، می‌ گریزد جانب آفاق دور.
درافق، برلالة سرخ شفق؛ می ‌چکد از ابرها باران نور.

می گشاید دود شب آغوش خویش، زندگی را تنگ می گیرد به بر
باد وحشی می دود در کوچه ها؛ تیرگی سر می شکد از بام و در

شهر می خوابد به لالایی سکوت، اختران نجوا کنان بر بام شب
نرم نرمک باده ی مهتاب را، ماه می ریزد درون جام شب!

نیمه شب ابری به پهنای سپهر، می رسد از راه و می تازد به ماه
جغد می خندد به روی کاج پیر، شاعری می ماند و شامی سیاه

دردل تاریک این شب های سرد؛ ای امید نا امیدی های من
برق چشمان تو همچون آفتاب، می درخشید بر رخ فردای من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آسمان کبود
گوهر بعدی:توضیحات
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.