۴۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۶۸

یک حَمله و یک حَمله، کامَد شب و تاریکی
چُستی کُن و تُرکی کُن، نی نَرمی و تاجیکی

داریم سَری، کان سَرْ‌‌ بی‌تَن بِزیَد چون مَهْ
گَر گَردنِ ما دارد در عشقِ تو باریکی

شاهیم نه سه روزه، لَعْلَیم نه پیروزه
عشقیم نه سَردَستی، مَستیمْ نه از سیکی

من بَندهٔ خوبانم، هر چند بَدَم گویند
با زشتْ نیامیزم، هر چند کُند نیکی

عُشّاق بَسی دارد، من از حَسَدِ ایشان
بیگانه هَمی‌باشم، از غایَتِ نزدیکی

روپوش کُند او هم، با مَحرَم و نامَحرَم
گویند فُلان بَنده، گوید که عَجَب، کی، کی؟

طِفْلی‌‌ست سُخَن گفتن، مَردی‌‌ست خَمُش کردن
تو رُستَمِ چالاکی، نی کودکِ چالیکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.