۲۹۹ بار خوانده شده
حِجاب از چَشم بُگْشایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
جَمالِ خویشْ بِنْمایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
شرابِ عشق میجوشی، ازان سوتَر زِبیهوشی
هزاران عقل بِرْبایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
نَهی بر فَرقِ جانْ تاجی، بَری دل را به مِعْراجی
زِ دو کَوْنَش بَراَفْزایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
بِپَرَّد دلْ بیابانها، شود پیش از همه جانها
به ناگاهَش تو پیش آیی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
هر آن کَس را که بَرداری، به اِجْلالَش فرود آری
دَران بُستانِ بیجایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسرْی
دِلَم هر لحظه میپَرَّد، لباسِ صبر میدَرَّد
ازان شادی که با مایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
زِهر شش سویْ بُگْریزم، دَران حَضرت دَرآویزم
که بَس دِلْبَند و زیبایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
حَیاتی داد جانها را، به رَقص آورده دلها را
عَدَم را کرده سودایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
گُریزان شو به علیّین دلا یعنی صَلاحُ الدّین
چو تو بیدست و بیپایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جَمالِ خویشْ بِنْمایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
شرابِ عشق میجوشی، ازان سوتَر زِبیهوشی
هزاران عقل بِرْبایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
نَهی بر فَرقِ جانْ تاجی، بَری دل را به مِعْراجی
زِ دو کَوْنَش بَراَفْزایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
بِپَرَّد دلْ بیابانها، شود پیش از همه جانها
به ناگاهَش تو پیش آیی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
هر آن کَس را که بَرداری، به اِجْلالَش فرود آری
دَران بُستانِ بیجایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسرْی
دِلَم هر لحظه میپَرَّد، لباسِ صبر میدَرَّد
ازان شادی که با مایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
زِهر شش سویْ بُگْریزم، دَران حَضرت دَرآویزم
که بَس دِلْبَند و زیبایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
حَیاتی داد جانها را، به رَقص آورده دلها را
عَدَم را کرده سودایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
گُریزان شو به علیّین دلا یعنی صَلاحُ الدّین
چو تو بیدست و بیپایی، که سُبْحانَ الَّذی اَسْری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.