۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵ - خیال مستان

چو می خوردی خیال بد میندیش
که از مستی خیال بد شود بیش

خیال بد چو افزون‌ شد، شر آرد
به ناگه عمر مظلومی سر آرد

زن ار داری دهی ناگه طلاقش
پس آنگه زار نالی در فراقش

پسر گر داری او را حیز خوانی
وزین حرفش سوی حیزی کشانی

رفیق ار داری او را زشت گویی
به‌تو خشم آورد زین زشت‌خویی

به نزدیکان فرستی زشت پیغام
بهٔاران می‌دهی صدگونه دشنام

چو کشتی کینه در قلب صمیمان
ندارد سود اگر گشتی پشیمان

چو رنجیدند یارانت کماهی
نبخشندت اگر صد عذر خواهی

نبخشندت وگر بخشند ناچار
تنک مغزت بخوانند وسبکسار

به مستی فکر بد جان را عذابست
وگر هرگزننوشی می‌، صوابست

به جای آن که در اصلاح کوشی
همان بهتر که هرگز می ننوشی

ز من گر بشنوی از می بکش دست
سگ دیوانه به از مردم مست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴ - جواب به یکی از دوستان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶ - در اثبات خدا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.