۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۱ - دریغ و آه امین

دریغ و درد که در عین نیکخواهی و مهر
نهفت رخ ز رفیقان نیکخواه‌، امین

دریغ و آه که در نیم‌شب به مرگ فجا
رسید روز حیاتش به شامگاه، امین

جدا شد از بر یاران به نیمه‌راه حیات
نبود اگرچه ز یاران نیمه‌راه‌، امین

امین تجار آن سید ستوده که بود
تمام عمر به نزد گدا و شاه‌، امین

پناه خلق‌، سر خاندان‌، حبیب‌الله
غنوده در کنف رحمت اله‌، امین

نبرده بود ز راهش چو خواجگان دگر
غرور دولت و سودای مال و جاه‌، امین

بعین عزّ و غنا می‌توان شدن درویش
گر این سخن نپذیری بود گواه‌، امین

به روز حادثه داد امتحان بسی‌، که کند
پی دفاع وطن کار صد سپاه‌، امین

ز جان‌ و مال‌ و کسان‌ جمله‌ دست‌ شست‌ و برفت‌
زمان هجرت و آن دورهٔ سیاه‌، امین

ز حبس و نفی نرنجید و راه کج نگرفت
که صدق و راستیش بود تکیه‌گاه، امین

شمار سال وفاتش یکی ز یاران خواست
بهار غمزده گفتا: «‌دریغ و آه امین‌»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰ - شکایت از بچه‌ها
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲ - تاریخ تونل راه لرستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.