۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۲۷

بِنامیزَد نگویم من که تو آنی که هر باری
زِهی صورت، بِدان صورت نمی‌مانی که هر باری

بِسوزَد دلْ اگر گویم هَمان دِلْدارِ پیشینی
بِسوزَد جانْ اگر گویم هَمان جانی که هر باری

فَلَک هم خِرقهٔ اَزْرَق بِدَرَّد زود تا دامَن
اگر تو آستین زان سان بَراَفْشانی که هر باری

زِهی خَلْوَت، زِهی شاهی، مُسَلَّم گشت آگاهی
اگر زان سان من و ما را بُرون رانی که هر باری

بِنال ای بُلبُلِ‌‌ بی‌خود، که سوزِ دیگر آوردی
بِدان دَم نامهٔ گُل را نمی‌خوانی که هر باری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.