۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۲۲

دلِ پُر دَردِ من امشب، بِنوشیده‌‌ست یک دُردی
از آنچه زُهرهٔ ساقی بیاوَرْدَش رَهْ آوردی

چه زَهره دارد و یارا، که خواب آرَد حَشَر ما را
که امشب می‌نِمایَد عشقْ بر عُشّاقْ پامَردی

زنان در تَعزیَت شب‌ها نمی‌خُسبَند از نوحه
تو مَردِ عاشقی آخِر، زبونِ خواب چون گَردی

دِلا می‌گَرد چون بَیدَق، به گِردِ خانهٔ آن شَهْ
بِتَرس از مات و از قایم، چو نَطْعِ عشق گُستَردی

مرا هم خواب می‌باید، وَلیکِن خواب می‌نایَد
که بیرون شُد مِزاجِ من، هم از گرمی، هم از سردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.