۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵ - اشک غم

حسین دانش آن سرخیل ابرار
که در عالم به دانایی علم شد

درختی سایه گستر بود افسوس
که پیش تندباد مرگ خم شد

ز بنیان ادب رکنی فرو ریخت
ز بستان هنر نخلی قلم شد

دل روشندلان از فرقت وی
قرین حرقت و رنج و الم شد

نپنداری که دانش از میان رفت
وجودش سوی اقلیم عدم شد

نمی آب از یم ایجاد برخاست
تکاپو کرد و آخر سوی یم شد

وجودش‌ با وجود گل قرین کشت
مزاجش با مزاج دهر ضم شد

دلم سوزد به حال اهل تحقیق
که فردی کامل از آن جمع کم شد

به‌مرگ او «‌بهار» اشگ غم افشاند
همان بر تربت پاکش رقم شد

بیا تا اشگ غم بر وی فشانیم
که تاریخ وفاتش «‌اشک غم‌» شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴ - از یک مضمون عربی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶ - بهار و تیمورتاش‌
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.