۲۵۶ بار خوانده شده
فلان سفیه که بر فضل من نهاد انگشت
به مجمع فضلا باز شد مراورا مشت
فضیحت است که تسخر زند به کهنه شراب
عصیر تازه کهنابرده زحمت چرخشت
خطاست کز پس چل سال شاعری شنوم
ز بیست ساله ی ... نادرست حرف درشت
ز خدمت وطنی هیچ گونه دم نزنم
که گوژ گشت ز اندوه حادثاتم پشت
به نظم و نثر مجرّد چرا نیارم فخر
که تابناک ترند از دلایل زردشت
فنون شاعری و نثر خوب و نظم بدیع
مرا به دست چو انگشتری است در انگشت
برای خاطر پروین و اعتصامالملک
من و رشید و دگر خلق را نباید کشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به مجمع فضلا باز شد مراورا مشت
فضیحت است که تسخر زند به کهنه شراب
عصیر تازه کهنابرده زحمت چرخشت
خطاست کز پس چل سال شاعری شنوم
ز بیست ساله ی ... نادرست حرف درشت
ز خدمت وطنی هیچ گونه دم نزنم
که گوژ گشت ز اندوه حادثاتم پشت
به نظم و نثر مجرّد چرا نیارم فخر
که تابناک ترند از دلایل زردشت
فنون شاعری و نثر خوب و نظم بدیع
مرا به دست چو انگشتری است در انگشت
برای خاطر پروین و اعتصامالملک
من و رشید و دگر خلق را نباید کشت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲ - به مناسبت سقوط امپراتوری عثمانی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴ - شوخچشم پاریسی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.