۲۷۸ بار خوانده شده
بگرفتم آفتابه که گیرم ره مبال
آژان گرفت راهم و گفتا اجازه نیست
گفتم تو تا اجازه فراز آری از رئیس
منریدهامبهخوٻش،بگفتاکه چارهچیست
یاران نظرکنیدکه جز من به روزگار
آن کس که بیاجازهٔدولت ریده کیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آژان گرفت راهم و گفتا اجازه نیست
گفتم تو تا اجازه فراز آری از رئیس
منریدهامبهخوٻش،بگفتاکه چارهچیست
یاران نظرکنیدکه جز من به روزگار
آن کس که بیاجازهٔدولت ریده کیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷ - به شاهزادهٔ نصرهٔالدوله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹ - به منکر عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.