۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

از ما به جز از وفا نیاید
وز یار به جز جفا نیاید

دلبر چه بلا بودکه هرگز
نزد من مبتلا نیاید

حرزی است مرا نهان کزان حرز
در خانهٔ ما بلا نیاید

من کوه غم توام ولیکن
زین کوه دگر صدا نیاید

در خانهٔ ما نیایی آری
منعم بر بینوا نیاید

شادان‌، خبر غمی نپرسد
سلطان به سر گدا نیاید

و آن را که قدم به فرش دیباست
در خانه ی بوربا نیاید

آخر ز خدا بترس اگر هیچ
از روی منت حیا نیاید

گوبی که ز عشق دست بردار
این کار ز دست ما نیاید

من زلف تو مشک چین نخوانم
کز اهل ادب خطا نیاید

بر ما قلبت چرا نسوزد؟
بر ما رحمت چرا نیاید؟

بیگانه بود «‌بهار» آنجا
کاوازهٔ آشنا نیاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.