۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

دلفریبان که به روسیه ی جان جا دارند
مستبدانه چرا قصد دل ما دارند

دلبران خودسر و هرجایی و روسی‌ صفتند
ورنه در خانهٔ غیر از چه سبب جا دارند

گاه لطف‌است و خوشی گاه‌عتابست و خطاب
تا چه از این همه پلتیک تقاضا دارند

خوبرویان اروپا ز چه در مردن ما
حیله سازندگر اعجاز مسیحا دارند

گرچه در قاعده حسن و سیاسات جمال
مسلک آنست که خوبان اروپا دارند

عاشقان را سر آزادی و استقلال است
کی ز پلتیک سر زلف تو پروا دارند

صف مژگان تو را دست سیاسی است دراز
با نفوذی که به معموره ی دل‌ها دارند

دل مسکین من از قرض یکی بوسه گذشت
با شروطی که لبان تو مهیا دارند

به چه قانون‌، سپه ناز تو ای ترک‌پسر
در حدود دل یاران سر یغما دارند

این چه صلحی است که در داخلهٔ کشور دل
خیل قزّاق اشارات تو مٱوا دارند

به کمیسیون عرایض چکنم شکوه ز تو
که همه حال من بیدل شیدا دارند

ما به توضیح دو چشمان تو قانع نشویم
زان که با خارجیان الفت و نجوا دارند

در پناه سر زلف تو بهارستانی است
که در او هیئت دل مجلس شوری دارند

رازداران تو در انجمن سری دل
نطقی از رمز دهان تو تمنا دارند

دل غارت شده در محضر عدلیه عشق
متظلم شد و چشمان تو حاشا دارند

سخن تازه عجب نیست ز طبع تو «‌بهار»
که همه مشرقیان منطق گویا دارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.