۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰

ملک جهان چون سویس باغ ندارد
لالهٔ باغ سویس داغ ندارد

جز دل ایرانیان خسته درین ملک
یک دل غمگین کسی سراغ ندارد

مست نشاطند خلق و جز من بیمار
کیست که دایم به کف ایاغ ندارد

یک دل افسرده در تمام ژنو نیست
یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد

وادی بی‌آب و سنگلاخ نیابی
غیر گلستان و باغ و راغ ندارد

شهر و ده اینجاست غرق نور ولیکن
مرکز ایران به شب چراغ ندارد

بلبل گویا به باغ گرم سرود است
لاشخور و کرکس و کلاغ ندارد

عاشق آزرده از رقیب نباشد
بلبلش آشفتگی ز زاغ ندارد

از غم ایران دلم گرفته به‌نوعی
کز پی درمان خود فراغ ندارد

جای غزل گفتن بهار همین‌جاست
حیف که مسکین ملک دماغ ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.