۲۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶

باد بر آن دو سر طرهٔ شبرنگ افتاد
حذر ای دل که میان دو سپه جنگ افتاد

خط بر آن روی نکو دست تطاول بگشود
آه و صد آه که آن آینه را زنگ افتاد

خون دل شد عوض باده به کام من مست
بس که در ساغرم از بام فلک سنگ افتاد

گفتم آید اثری در دلش از ناله و آه
وه که آه از اثر و ناله ز آهنگ افتاد

پیش آن قد خرامنده و آن عارض پاک
گل و سرو و چمن از جلوه و از رنگ افتاد

داغ هجر است که بینی به دل لاله رسید
شور عشق است که بینی به سر چنگ افتاد

گفته ی حافظ و سعدی نکند گوش‌ ، بهار
هرکه را نسخه‌ای از شعر تو در چنگ افتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.