۲۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

نم باران ز بستان گرد رفته است
طبیعت‌ را گلی از گل شکفته است

نسیم آزاد می‌آید به بستان
چرا پس مرغکان را دل گرفته است

عجب شوری بپاکردست بلبل
ندانم‌ عشق در گوشش چه گفته است

به ما جز عشق و آزادی مده پند
که عاشق حرف‌مردم کم شنفته است

بهارا بیش ازبن درگوش ملت
مزن گلبانگ آزادی که خفته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.