۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

حشمت محتشمان مایه ی مرگ فقراست
داد ازین رسم فرومایه که در شهر شماست

یا رب این شهر چه شهر ست و چه خلقند این خلق
که به هر رهگذری نعش غریبی پیداست

می‌شنیدم سحری طفل یتیمی می گفت‌:
هر بلایی که به ما می‌رسد از این وزراست

خانه ی «‌محتشم‌» آباد که از همت او
شیون و غلغله در خانه ی مسکین و گداست

از خدایش به حقیقت نرسد برگ مراد
آنکه فارغ ز غم ومحنت مخلوق خداست

نوش داروی نصیحت چه دهد سود بهار
به مریضی که به هر قاعده محکوم فناست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.