۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰ - تغزل

ای حلقهٔ زلف تو پر شکن
وی نرگس مست توصف شکن

از یک شکن طرهٔ دوتات
بر جان و دل من دو صد شکن

ای زلف تو سررشتهٔ بلا
وی چشم تو سر منشاء فتن

ای نور تو را شمس مکتسب
وی لعل‌ تو را شهد مرتهن

ای چشم تو چون آهوی ختا
وی خال تو چون نافهٔ ختن

ای جعد تو یک باغ ضیمران
وی چهر تو یک راغ نسترن

ماه از رخ تو یافته بها
مشک از خط تو یافته ثمن

چشمان تو اندر پناه زلف
چون در دل شب دزد راهزن

هر غمزهٔ تو ناوکی به دل
هر مژهٔ تو خنجری به تن

صد یوسف دل کرده‌ای اسیر
وافکنده‌ای اندر چه ذقن

زان ناوک مژگان دل گداز
گردیده مرا دل چو پروزن

بگشای به جای من ای نگار
از پای دل آن زلف چون رسن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹ - تغزل و منقبت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱ - خورشید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.