۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۰ - تشبیب

ای بر گل سوری زده از مشک سیه خال
وز عود خط آراسته بر چینی تمثال

لعبت نبود چون تو دل‌آشوب و دل‌آوبز
آهو نبود چون تو سیه‌چشم و سیه‌خال

ای دست نکویی به بناگوش تو زان زلف
بنگاشته بی خامه بسی جیم و بسی دال

از جیم تو صد تاب و شکن بر قد عشاق
وز دال تو صد بند و گره در دل ابدال

می ده که هلال مه شوال برآمد
ای بی‌ تو قد من چو هلال مه شوال

احوال من از بوسه کن ای ترک دگرگون
زان پیشگه از باده دگرگون کنم احوال

در مسجد و محراب همی رفتم زین پیش
واکنون نروم جز به در مطرب و قوال

رفت آنکه شب و روز به هر برزن و هر کوی
زاهد رود از پیش و گروهیش به دنبال

می ده که مرا حال نمانده است کزین بیش
زاعمال شبانروز دگرگونه کنم حال

چون آتش سیال یکی باده بنه پیش
ای روی تو افروخته‌تر زآتش سیال

بردند به چین اندر تمثال تو بت روی
زآنروی پرستند به چین اندر تمثال

فالم همه نیکو بود از دیدن روبت
از دیدن روی تو نکوتر نبود فال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۹ - صدارت اتابک اعظم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۱ - پیام به انگلستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.