۲۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷۹

پیش از آن که از عَدَم کرد وجودها سری
بی زِ وجود وَزْ عَدَم باز شُدم یکی دَری

بی‌مَه و سال سال‌ها روحْ زَده‌ست بال‌ها
نُقطه روحِ لَمْ یَزَل پاک روی قَلَنْدَری

آتشِ عشقِ لامکان سوخته پاک جسم و جان
گوهرِ فقر در میان بر مَثَلِ سَمَنْدَری

خود خورَد و فُزون شود آن کِه زِ خود بُرون شود
سیم بَری که خون شود از بَرِ خود خورَد بَری

کوره دل دَرآ بِبین زان سویِ کافِریّ و دین
زَر شُده جانِ عاشقان عشقْ دُکانِ زَرگَری

چهره فقر را فِدا فقرِ مُنزَّه از رِدا
کَزْ رُخِ فقرْ نور شُد جُمله زِ عَرش تا ثَری

مَست زِ جام شَمسِ دین میکده اَلَست بین
صد تبریز را ضَمین از غَمِ آب و آذری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.