۳۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷۱

سوخت یکی جهان به غَم آتشِ غَم پدید نی
صورتِ این طِلِسم را هیچ کسی بِدید؟ نی

می‌کَشَدم به هر طَرَف قوَّتِ کَهْرُبایِ او
ای عَجَبا بِدید کَس آن کِه مرا کَشید؟ نی

هست سَماع چَنگ نی هست شراب رَنگْ نی
صد قَدَح است بر قَدَح آن کِه قَدَح چَشید نی

عشقْ قَرابه باز و من در کَفِ او چو شیشه‌یی
شیشه شِکَست زیرِ پا پایِ کسی خَلید؟ نی

در قَدَمِ رَوَندگان شیخ و مُریدْ‌ بی‌عَدَد
در نَفَسِ یگانگی شیخ نه و مُرید نی

آن کِه میانِ مردمان شُهره شُد و حَدیث شُد
سایه بایزید بُد مایه بایَزید نی

مُژده دهید عاشقان عیدِ وصال می‌رَسَد
زان که نَدید هیچ کَسْ خود رَمَضان و عید نی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.