۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶۳

آه چه دیوانه شُدم در طَلَبِ سِلْسِله‌یی
در خَمِ گَردون فَکَنم هر نَفَسی غُلغُله‌یی

زیرِ قَدَم می‌سِپَرَم هر سَحَری بادیه‌یی
خونِ جِگَر می‌سِپَرَم در طَلَبِ قافله‌یی

آه از آن کَس که زَنَد بر دلِ من داغِ عَجَب
بر کَفِ پایِ دلِ من از رَهِ او آبله‌یی

هم به فَلَک دَرفَکَند زهُره زِ بامَش شَرَری
هم به زمین دَرفَکَند هیبَتِ او زَلزَله‌یی

هیچ تقاضا نکُنم وَرْ بِکُنم دَفْع دَهَد
صد چو مرا دَفْع کُند او به یکی هین هَله‌یی

چون که ازو دَفْع شوم گوشِگَکی سَر بِنَهَم
آید عشقِ چِلِه گَر بر سَرِ من با چِلِه‌یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.