۴۸۸ بار خوانده شده

آیهٔ رحمت

غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این
گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این

نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این
همای حُسن پریده است و سایهٔ پرش است این

ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان
که این قتیل نگاه منست و خنجرش است این

کتاب نیست که می‌خواند آن نگار به مکتب
کند حساب شهیدان خویش و دفترش است این

نشان آبله دیدم به روی یار بگفتم
قسم به آیهٔ رحمت که اصل جوهرش است این

هزار مرتبه بر قبر من گذشت و نگفتا
که این شهید، شهید من است و مقبرش است این

نظر در آینه کرد آن نگار رو با خود گفت!
خوشا بحال دل عاشقی که دلبرش است این
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تماشا
گوهر بعدی:تمنّا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.