۴۳۰ بار خوانده شده

زبونی دل

در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من
بی‌خبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من

چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت
مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من

اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود
که گرفتار دو صد سحر و فسون شد دل من؟

آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید
عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من

بعد مرگ من اگر بر سر خاکم گذری
دهمت شرح، که از دست تو، چون شد دل من

سالها سخت تر از کوه گران بود ولیک
در سر عشق تو بی صبر و سکون شد دل من

نقطهٔ خال تو تا دید به پرگار وجود
یکسر از دایرهٔ عقل، برون شد دل من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رقیب
گوهر بعدی:تماشا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.