۳۷۱ بار خوانده شده

اشتیاق جمال

شبی بخواب زدم بوسه بر لبش بخیال
هنوز بر لب آن شوخ می‌زند تبخال

ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند
چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال

بنوش باده که اندر طریقت عشق است
چو شیر مادر، خون حرامزاده حلال

صبا ز روی تو گیرم نقاب بردارد
که راست تاب تماشایت ای بدیع جمال

دو ابروان کمانش بدیدم و گفتم
یقین که اوّل ماه و عیان شدست هلال

نمود تا که بمن رخ ز خویشتن رفتم
نبود صبر چنینم باشتیاق جمال

اگر ببزم صبوحی شبی رسد قدمش
نثار مقدم او جان دهیم مالامال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:زلف و خال
گوهر بعدی:شیفتۀ شیدایی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.